
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۶۳ - قرص قمر
۱
آفتاب رویت ای قرص قمر!
برد از دل تابم و، هوشم ز سر
۲
یک نظر دیدم رخت را بی حجاب
واله و حیران شدم از یک نظر
۳
عارضت ماهی بود، بر سر کلاه
قامتت سروی بود، بسته کمر
۴
گر ملک خوانم تو را الحق به جاست
زآنکه این صورت نباشد با بشر
۵
روی برتابی و، از من بگذری
بینمت روزی اگر در رهگذر
۶
الامان از تیر شستت الامان
الحذر از چشم مستت الحذر
۷
این نموده خانهٔ صبرم خراب
وان نشسته بر دل من، تا به پر
۸
هندوی خالت ز جادویی نمود
خانهٔ عقل مرا زیر و زبر
۹
«ترکیا» شعرت بسی شیرین بود
خامه است این در کفت یا نیشکر
نظرات