ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۷۵ - گوی سعادت

۱

ای سرو قبا پوش من ای دلبر مهوش!

تا کی کنی از شانه سر زلف مشوش

۲

بر کشتن من تیر نگاهی، ز تو کافی ست

بیهوده چرا؟ دست بری جانب ترکش

۳

بی چشم خمارت چکنم باده گلرنگ؟

بی شمع جمالت چکنم کاخ منقش؟

۴

بر عارض چون آتش ات آن خال سیه فام

چون تخم سپندی ست که افتاده در آتش

۵

«ترکی» ز میان گوی سعادت بربایی

آید اگر از کوزه برون زر تو بی غش

۶

من عاشق آن صف شکن قلعه گشایم

کز بال ملک، روضهٔ او هست مفرش

۷

داماد نبی شیر خدا آنکه، گه رزم

بر خرمن کفار، زدی تیغ وی آتش

تصاویر و صوت

نظرات