
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۷۶ - رخصت جلوس
۱
ساقی بده پیماله ای از آن می مجوس
زان پیشتر که طی شودم عمر،بر فسوس
۲
زان سرخ باده ای که زتاثیر رنگ او
گردد عقیق، گر بچکانی به سندروس
۳
می ده که هر چه می نگرم غیر جام می
دنیا و هر چه هست نیرزد به یک فلوس
۴
نازم به پیر میکده کانجا به پای خم
جز باده خوار را ندهد رخصت جلوس
۵
دستم نمی رسد که زبام سرای تو
آیم شبی به نزد تو از بهر پای بوس
۶
بر عارضت خمیده سر زلف، گوییا
سلطان زنگ، خم شده در پیش شاه روس
۷
هرگه کنم نظاره به مژگان سر کجت
یاد آید ز خنجر پهلو شکاف طوس
۸
«ترکی» نه آن کسی است که پنهان خورد شراب
ساقی بده شراب، که نوشم علی الروس
نظرات