
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۱۵ - شرار آتش عشق
۱
بگویمت سخنی کاندر او نه جای اشک است
که هر که طاعت حق کرد افضل از ملک است
۲
هر آنکه بندگی حق نکرد و سهل شمرد
به روز باز پسین، جایش اسفلین درک است
۳
هر آنکه نیست به جانش شرار آتش عشق
به نزد اهل خرد، چون طعام بی نمک است
۴
طلا چو بی غش و صافی درآید از بوته
دگر چه باکی و اندیشه ایش از محک است
۵
روندهٔ ره کوی حبیب کی داند
که در میان رهش پرنیان و یا چنک است
۶
الا! که جامهٔ ابر شمین ببر داری
مکن تو فخر بر آن کس که جامه اش قدک است
۷
تو ذره پروری آموز کافتاب فلک
ز ذره پروریش جا به چارمین فلک است
۸
طریق بنده نوازی از آن کسی آموز
که خادم در دولت سرای او ملک است
۹
علی عالی اعلا که جبرئیل امین
ضمیر هر سخنش یا علی فدیت لک است
۱۰
کسی که مهر علی نیست ذره ای به دلش
هزار مرتبه بدتر ز غاصب فدک است
۱۱
کسی که بغض علی ذرهٔ ست در دل او
یقین به گفته ی«ترکی» که کمتر از کپک است
نظرات