ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۴ - آتش غم

۱

چه شد که ای گل من! این چنین تو پژمردی

چراغ محفل من از چه زود افسردی

۲

مگر به خواب چه دیدی که لب فرو بستی

دل شکسته ما را دوباره بشکستی

۳

شوم فدای تو ای نوگل گلستانم!

چرا خموش شدی بلبل خوش الحانم؟

۴

تو از برادر من، یادگار من بودی

انیس و مونس شب های تار من بودی

۵

به راه شام، که بودی ز جان همآوردم

ز سوزن مژه خارت ز پا درآوردم

۶

میان را چو بسیار صدمه ها دیدم

تو ز شام، ز کرب و بلا رسانیدم

۷

پرید از قفس تن، کبوتر جانت

الهی آنکه شود عمه ات به قربانت

۸

به حیرتم که چرا عمه ات نمی میرد؟

اجل کجاست چرا جان من نمی گیرد؟

۹

چه صدمه ها که ز کفار دیدی ای دختر!

به روی خار پیاده دویدی ای دختر!

۱۰

کسی نگفت که این طفل، بی مددکار است

کسی نگفت پدر کشته و عزادار است

۱۱

رخت ز ضربت سیلی خصم، گشت کبود

مگر که جرم تو ای نازدانه طفل چه بود

۱۲

تو پاره جگر و نور و دیده ام بودی

گل ریاض دل غم رسیده ام بودی

۱۳

گمان نداشتم ای دختر برادر من!

که می روی تو بهنگام طفلی از بر من

۱۴

ز رفتنت نه همین جان ناتوان سوخت

که آتش غم تو در دلم شرر افروخت

۱۵

سکینه خواهرت از درد هجر، گریان است

ببین ز مرگ تو چون موی خود پریشان است

۱۶

کنون کفن، از برای تو از کجا آرم

که در خرابه، تنت را به خاک بسپارم

۱۷

دریغ و درد که کامی ندیدی از دنیا

چو مرغ دام گسسته، پریدی از دنیا

۱۸

کلام «ترکی» از این رهگذر اثر دارد

که از مصائب زینب دلش خبر دارد

تصاویر و صوت

نظرات