ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۳۷ - شافع محشر

۱

که گمان داشت خزان، گلشن حیدر گردد

که گمان داشت که گل ها همه پرپر گردد

۲

که گمان داشت که از ضربت شمشیر جفا

لاله گون تارک نورانی اکبر گردد

۳

که گمان داشت لب تشنه لب آب، جدا

دست عباس علمدار، ز پیکر گردد

۴

که گمان داشت که قاسم به مصاف ایثار

پاره پاره تنش از نیزه و خنجر گردد

۵

که گمان داشت که شاه شهدا با لب خشک

خنجرش از دم شمشیر، ز خون تر گردد

۶

که گمان داشت که در کوفه، سر شاه حجاز

میهمان، خانهٔ خولی ستمگر گردد

۷

که گمان داشت پس از قتل حسین بی علی

به سوی شام روان زینب اطهر گردد

۸

که گمان داشت سکینه به ره شام بلا

همسفر با پسر سعد بد اختر گردد

۹

این همه جور و جفا دید حسین بی علی

تا که در روز جزا، شافع محشر گردد

تصاویر و صوت

نظرات