ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۴۰ - مقتل خون

۱

زلف اکبر چو ز خون سر او تر گردید

عقل گفتا که عجین مشک، به عنبر گردید

۲

بر زمین خون ز گلوی شه لب تشنه حسین

آنقدر ریخت که با خاک، مخمر گردید

۳

بدنی را که بدی بسترش آغوش نبی

عاقبت خاک زمین، بالش و بستر گردید

۴

سر فرزند نبی گشت چو پنهان به تنور

زین حکایت دل صدیقه پر آذر گردید

۵

عوض شیر که نوشد، به سر دست پدر

پاره از تیر، گلوی علی اصغر گردید

۶

بعد قتل پسر فاطمه در مقتل خون

چشم زینب یم اشک از مژهٔ تر گردید

۷

آه کز کرب و بلا زینب محزون تا شام

همسفر با پسر سعد بد اختر گردید

۸

کشته شد اکبر و لیلا ز غمش مجنون شد

داغ فرزند، نصیب دل مادر گردید

۹

گشت در کنج خرابه، چو مکان زینب

روز روشن به وی از شام، سیه تر گردید

۱۰

بسکه خونابه فشاند از مژه بر رخ «ترکی»

دفتر شعر، ز خوناب دلش تر گردید

تصاویر و صوت

نظرات