ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۷۸ - سرشک آتش‌گون

۱

فغان ز دست تو ای روزگار کج بنیاد!

دلی ز دست تو ای بی وفا ندیدم شاد!

۲

ز تند باد تو ای دهر سفله پرور رفت

شکوفه های گلستان احمدی بر باد

۳

به دشت کرب و بلا آب های جاری بود

عزیز فاطمه بهر چه تشنه لب جان داد

۴

شهی که لحمک لحمی، پیمبرش می گفت

چرا زکشتن او شاد شد ابن زیاد؟

۵

کسی شنیده که طفلی به روی دست پدر

کنند پاره گلویش ز ناوک پولاد؟

۶

چنین ستم که تو کردی به اهل بیت نبی

ز جن و انس کسی در جهان ندارد یاد

۷

به ماتم شه بطحا سرشک آتش‌گون

رود ز دیدهٔ «ترکی» چو دجلهٔ بغداد

تصاویر و صوت

نظرات