ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۷۹ - لجهٔ خون

۱

بوالجایب‌ها از این گردنده گردون دیده‌ام

ظلم او را در جهان، ز اندازه بیرون دیده‌ام

۲

چرخ را گفتم که با آل علی گردد به راست

گردش او را کنون، بر عکس وارون دیده‌ام

۳

میر یثرب را به دشت کربلا عریان بدن

آفتابی را عیان در لجهٔ خون دیده‌ام

۴

آن سری کز موی او خیر النساء شستی غبار

در تنور خانهٔ خولی ملعون دیده‌ام

۵

پیکری را کآفتاب از نور وی بودی خجل

از ستاره زخم‌هایش را من افزون دیده‌ام

۶

قاسم گل‌پیرهن را در مصاف خون دریغ

رخت عیشش را ز خون خویش گلگون دیده‌ام

۷

زینب غم‌دیده را در داغ‌دشت کربلا

بر سر نعش برادر، زار و محزون دیده‌ام

۸

بین راه شام و کوفه، حضرت لیلای زار

از غم داغ علی‌اکبر چو مجنون دیده‌ام

۹

شرم از زهرا کنم من ورنه در بزم یزید

زینب غم‌دیده را می‌گفتمی چون دیده‌ام

۱۰

اشک چشم شیعیان را در عزای شاه دین

روز و شب جاری، به سان رود کارون دیده‌ام

۱۱

«ترکیا» در جنت ار بیتی به بیتی می‌دهند

من در این سودا تو را بی‌شبه مغبون دیده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات