ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۹۵ - مشعل افروخته

۱

دختر شیر خدا کرد چو در شام مقام

صبح شد در نظرش تیره تر از ظلمت شام

۲

آه و افسوس از آن دم که یزید از ره کین

خواند آن مشعل افروخته در مجلس عام

۳

سر شرمندگی از فرط حیا داشت بزیر

نه مجال سخنش بود و، نه یارای کلام

۴

دختر سبط نبی را به کنیزی خواندند

آنکه جبریل، بدی خام جدش چو غلام

۵

جای در طشت طلا داد سر شه، چو یزید

چوب دردستی و، در دست دگربودش جام

۶

زیر لب زینب غمدیده به گفتا که یزید

مکن آغاز به کاری که ندارد فرجام

۷

این سر کیست؟ که از ظلم تو شد غرق به خون

جای در طشت زرش داده ای ای نسل حرام

۸

این سری را که زنی چوب، تو هر دم به لبش

لب او بوسه گه ختم رسل بود مدام

۹

نه حرامی که خدا گفته نموده است حلال

نه حلالی که نبی گفته نموده است حرام

۱۰

از چه هر لحظه زنی بر لبر و دندانش چوب

جرم او چیست، گناهش چه و تقصیر کدام؟

۱۱

به خدا صاحب این سر، پسر شیر خداست

جد او احمد و زهرای بتول او را مام

۱۲

صاحب این سر دور از تن بی غسل و کفن

قره العین رسول است و حسین او را نام

۱۳

«ترکی» آن دل که نسوزد به غریبی حسین

دل مخوانش که بود سخت تر از سنگ رخام

تصاویر و صوت

نظرات