واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۰۵

۱

برخاست چون شباب و، بجایش نشست شیب

شد جانشین بر هنر ما، هزار عیب

۲

از موج حادثات، کمندیست هر طرف

دزدد از آن محیط ز گرداب سر بجیب

۳

این زندگی مد شهابی نبود بیش

جای تعجب است که کی شد شباب شیب

۴

سست است پای طاقت و، تند است سیل غم

افتاده است کار من اکنون بدست غیب

۵

در زیر تیغ داس حوادث نشسته یی

تا سر به رنگ خوشه برآورده‌ای ز جیب

۶

با یاد آخرت، غم دنیا چکاره است؟

در کشور یقین، نبود جای رشک و ریب

۷

تنگست اگر چه قافیه، واعظ از آن چه باک

رزقی است رزق معنی و، آن خود رسد ز غیب

تصاویر و صوت

نظرات