واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۰۷

۱

یک نظر غافل نمیگردند از پاس حیات

اهل دل را زآن نمیباشد بدنیا التفات

۲

حاضر دم باش کاین نفس دغل بسیار کس

برده است و تشنه بازد آورده از آب حیات

۳

غم گواراتر بود آزادگان را از سرور

آب تلخی بید را باشد به از آب نبات

۴

گشته بر ما زهر آب زندگی از یاد مرگ

لذتی شاید بریم از عمر خود بعد از وفات

۵

حاصل آسایش کونین، هر سو خرمن است

می ستاند هرکه از دست تهی دارد برات

۶

زندگی بی عشق نبود در شمار زندگی

ذکر نام دوست باشد سکه نقد حیات

۷

گوهرافشانی زبان از کیسه دل میکند

ریزش کلک سخن پرداز باشد از دوات

۸

عشرت و عیش تهیدستان پس از مردن بود

تا نشد بید از چمن بیرون، ندادنش نبات

۹

کی بگلزار حقیقت می‌برد مرغ دلت

واعظ از دام علایق تا نمی‌یابد نجات؟

تصاویر و صوت

نظرات