
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۲۷
۱
دل با توکلست، گرم کیسه بی زر است
گر دست مفلس است، ولی دل توانگر است
۲
باشد توانگری نه همین جمع ملک و مال
بر دادن است هرکه توانا، توانگر است
۳
پاس ادب بدار، که دندان کودکان
کم عمر از گزیدن پستان مادر است
۴
چون مو سفید گشت، دگر وقت عیش نیست
آیینه در کف تو کنون به ز ساغر است
۵
با صد هنر به جامه بود خلق را نظر
لیلی نشسته، چشم تو مجنون زیور است
۶
واعظ که کرد عیب بتر دامنی مرا
دامان حشر نیز ز کردار او تراست
تصاویر و صوت

نظرات