واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۳۲

۱

سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان بس است

هر دلی را یک غم و، هر جسم را یک جان بس است

۲

نیست نقشی خانه آیینه را، بهتر ز عکس

خانه اهل صفا را، زینت از مهمان بس است

۳

آرزو داری گر اسباب مرصع داشتن

بر جگر زین آرزوها، گوهر دندان بس است

۴

چند سرگردان به گرد خوان دنیا چون مگس؟

زندگی گر باشدت روزی ترا یک نان بس است

۵

گر جهان باشد سراسر پر ز نعمت،مرد را

نعمت ممنون نگردیدن ز نامردان، بس است

۶

ملکت دنیا ز شاه و، راحت دنیا ز ماست

خواجه بستان از تو،ما را حاصل بستان بس است

۷

مال و ملک و دولت دنیا همه هیچ است!هیچ!

پوچ کردن عمر بهر هیچ، ای نادان بس است

۸

در زمین دل میفشان، تخم بی دردی عبث

دود آه این بستان را، سنبل و ریحان بس است

۹

گریه یی، سوزی، گدازی، ناله یی، دردی، غمی

زندگی چون مردگان تا چند؟ بی دردان بس است!

۱۰

از خود این بند علایق وا کن و همت ببند

توشه این راه واعظ، بر میان دامان بس است

تصاویر و صوت

نظرات