
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۳۵
۱
رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است
عقیق دست دعا اشک چون عقیق خوش است
۲
گل سرسبد عالمی تو و چون گل
سلوک باید و نیکت به یک طریق خوش است
۳
مرا که دیده دل جز بحسن معنی نیست
از آن لب شکرین نکته یی دقیق خوش است
۴
بود اگر چه دعا، نیست خوش زاهل نفاق
بود اگر همه دشنام از صدیق خوش است
۵
هنوز گلشن حسن تو بر سر جوش است
چه شد که سیب زنخدان، چوبه نمد پوش است؟
۶
همان نهال تو سر گرم جلوه ناز است
اگر چه کاکل مشکین، چو شمع خاموش است
۷
بدورت از نظر خلق تیربارانست
از آن ز جوهر خط، عارضت زره پوش است
۸
زبان بسته نگهبان راز دل می باشد
حصار خانه ویران، چراغ خاموش است
۹
ز صبح مرگ خبر میدهد، ولیک ترا
سفید گویی آیینه پنبه گوش است
۱۰
مدار چشم اقامت اگر سلیمانی
ز خاتمی که شب و روز خانه بر دوش است
۱۱
به گرمی دگران واعظ احتیاجم نیست
ک دیگ من چو خم می ز خویش در جوش است
نظرات