
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۴۲
۱
تا عکس گل روی تو در چشم تر ماست
دامان پر از خون شده، باغ نظر ماست
۲
شبها که بود در نظر آیینه رویت
بیرون شدن جان ز تن، آه سحر ماست
۳
فرخنده همای فلک همت خویشیم
افشاندن دامن ز جهان، بال و پر ماست
۴
پامال شدن، میدهد آخر بر دولت
پا بر سر ما هر که نهد، تاج سر ماست
۵
ما نخل سرافراخته گلشن عشقیم
از غیر تو پیوند بریدن ثمر ماست
۶
سوداگر بی مایه سود دو جهانیم
برگرد سراپای تو گشتن سفر ماست
۷
ما را به وفاداری ما قدر شناسند
در راه تو استادگی، آب گهر ماست
۸
در هیچ دلی واعظ ما جای ندارد
هم طالع افغان تهی از اثر ماست
تصاویر و صوت

نظرات