واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۵۴

۱

بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهان است

بی ذکر تو، دل خانه بی آب و روان است

۲

از ما سخن خال و خط امروز بود زشت

حرف گل رخسار، گل شمع زبان است

۳

برخیز که آمد به سرت مرگ سبکخیز

هرچند که بر خاطرت این حرف گران است

۴

جز فتنه نزاید چو زبان شد بسخن جفت

شور و شر عالم همه فرزند زبان است

تصاویر و صوت

نظرات