
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۶۳
۱
میدود هرسو سخن، صاحبسخن گر ساکن است
دود مجمر هر طرف گردان و، مجمر ساکن است
۲
هست هرجایی اگر سر، لیک پابرجاست عشق
گرچه غلتانست گوهر، آب گوهر ساکن است
۳
یار اگر شوخ است، ندهد شیوه تمکین ز دست
در نظر هرچند بیتاب است جوهر، ساکن است
۴
از گرانخوابان نیاید همرهی با رهروان
رفت آب از جوی مرمر، آب مرمر ساکن است
۵
مطمئن باشند دائم راست کیشان دور نیست
در میان حرفها حرف الف گر ساکن است
۶
مضطرب از حال من هرگز نمیگردد دلش
چون رگ سنگی که پیش باد صرصر ساکن است
۷
هر دلی کامروز لرزد واعظ از بیم گناه
وقت پیچاپیچ دلها روز محشر ساکن است
تصاویر و صوت

نظرات