واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۹۰

۱

درد رنجوران تو، درمان چه می‌داند که چیست؟

شام مهجوران تو، پایان چه می‌داند که چیست

۲

شور مجنون ترا، صحرا نباشد احتیاج

آتش جانسوز دل، دامان چه می‌داند که چیست؟!

۳

خون مرده، هرگز از نشتر نگردد باخبر

مرده‌دل آن جنبش مژگان چه می‌داند که چیست

۴

از سراب خودنمایی، دل ترا خورده است آب

زهد خشکت، دیده گریان چه می‌داند که چیست؟

۵

از تب سرگرمی دنیاست از بس تلخ‌کام

جان منعم لذت احسان چه می‌داند که چیست

۶

ما به رزق تازه هرروزه عادت کرده‌ایم

نان ما دل‌خستگان، انبان چه می‌داند که چیست

۷

ما به مار و مور خاک گور تن در داده‌ایم

خانه ما قالی کرمان چه می‌داند که چیست؟

۸

راه دارد چون نگه هر خار و خس در چشم ما

کلبهٔ ویران ما دربان چه می‌داند که چیست

۹

همچو خس هر جا نسیمی بگذرد، در خدمتیم

واعظ آواره خان و مان چه می‌داند که چیست؟

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۱۸۲

نظرات