واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۱۳

۱

واعظ مکن نصیحت خود صرف ما عبث

در چشم کور چند کشی توتیا عبث

۲

سرگشتگی است منزل از خود گذشتگان

نقش قدم فتاده بدنبال ما عبث

۳

تا کی برنگ مردم عالم برآمدن؟

آیینه شد بهر بدو نیک آشنا عبث

۴

کردم ز خدمت تو هما را بزیر بار

نشکستم استخوان چون نی بوریا عبث

۵

مقصود از سفر گرو از عمر بردنست

تاکی دوی بکوه و کمر چون صدا عبث؟

۶

با اشک و ناله بر هر دانه یی ز رزق

ای دل ملرز این همه چون آسیا عبث؟

۷

این گل که من ز الفت احباب چیده ام

واعظ به خویش نیز شدم آشنا عبث

تصاویر و صوت

نظرات