
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۲۱
۱
چندین بزینت بدن ای خودنما مپیچ
بر خویشتن ز فکر قبا چون قبا مپیچ
۲
ما در تلاش خلعت عریانی از خودیم
ای فکر جامه، این همه بر دست و پا مپیچ
۳
گلدسته بند خاطر ما زلف او بس است
ای رشته حیات، تو خود را به ما مپیچ
۴
ما را به درد ما بگذار، ای طبیب عقل
با جان نازپرور ما، ای دوا مپیچ
۵
مرگت گلاب روح کشد از گل بدن
بر خویشتن چو غنچه ز بیم فنا مپیچ
۶
منزل طلب کنی، بقدر ده عنان خویش
خواهی که سر بجای بود، از قضا مپیچ
۷
واعظ برای رزق مقدر، به خویشتن
با اشک و ناله این همه چون آسیا مپیچ
نظرات