
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۲۸
۱
سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عام افتد؟
نگیرد کس ز خاک آن میوه یی کز نخل خام افتد؟
۲
بتلخ و شور گیتی صبر کن، خواهی گر آزادی
که بهر آب شیرین، ماهی دریا بدام افتد
۳
به گمنامی بساز و آبروی خود مده از کف
عقیق از آب و رنگ خویشتن از بهر نام افتد
۴
به عقل خویش گو خندد، بروز خویش گو گرید
به رنگ شیشه می هرکه از دنبال جام افتد
۵
مشو سرگرم اقبال بلند خویشتن چندین
که چون خورشید تابان، هرکه خیزد صبح، شام افتد
نظرات