
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۳۲
۱
فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟
ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟
۲
طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد
چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد
۳
ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم
مگر در خواب مژگانی بمژگان آشنا گردد
۴
تلاش پایه عزت، ز بیشرمی نمی آید
نهال سربلندی سبز از آب حیا گردد
۵
دگر با هیچ کس از نیک و بد الفت نمیگیرد
اگر با شیوه بیگانگی کس آشنا گردد
۶
غم روزی مخور بیهوده تا جان در بدن داری
که تا جاریست آب زندگی این آسیا گردد
۷
بود دنیا و عقبی همچو پشت و روی آیینه
کدورتهای اینجانب در آنجانب صفا گردد
۸
ز پا افتادگان را دستگیری کن کنون واعظ
که در افتادگی این دستگیریها عصا گردد
نظرات