واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۳۳

۱

بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان به کف گردد

کمان بردار، تا خورشید نارنج هدف گردد

۲

از آن رو درج دل در دامن این دشت نگشایم

که می‌ترسم گرامی‌گوهر غم‌ها تلف گردد

۳

به همواری نصیحت بیش در دل‌ها اثر دارد

ز نرمی قطره باران، در گوش صدف گردد

۴

ز فکر این غزل آمد به یادم درگه شاهی

که سنگ از فیض خاک درگهش در نجف گردد

۵

به ظاهر گرچه پروردم، ز خاک درگهش واعظ

دل دیوانه‌ام در بر مجنون جان به کف گردد

تصاویر و صوت

نظرات