واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۳۴

۱

ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جان گردد

سخن گر بر زبان یک نقطه افزاید زیان گردد

۲

امانت دار حرف خود، مگردان ساده لوحان را

نفس در خانه آیینه، نتواند نهان گردد

۳

چنان جمعیت خاطر بود در عالم وحدت

که تنهایی درین ره، میتواند کاروان گردد

۴

چنانم گشته دامنگیر، ذوق گوشه عزلت

که نتواند بحرف سیر فردوسم زبان گردد

۵

ز تندی برندارد دست بدخو، بعد مردن هم

ز نفرین گر شود سنگ سیه، سنگ فسان گردد

۶

شود بی صبر، زود از تنگی احوال فریادی

نفس تا پا نهد در تنگنای نی، فغان گردد

۷

بود همراهی افتادگان بر دست و پاداران

مدار آسیا از پهلوی آب روان گردد

۸

ز بس بر طاق دلها نیست جا بالانشینان را

از ایشان صدر مجلس در نظرها آستان گردد

۹

خدنگ آه واعظ از دل سختش به سنگ آمد

نگاه عجز می‌خواهد به او خاطرنشان گردد

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۲۱۴

نظرات