واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۳۸

۱

زبان حال عاشق، آن زمان غمّاز می‌گردد

که در دل بی‌قراری هم‌نشین راز می‌گردد

۲

کشد از هم‌نشینان رازهای دل به رسوایی

نفس چون همدم نی می‌شود، آواز می‌گردد

۳

چنان دلبسته یاد جمال اوست افغانم

که همراه نفس از لب به خاطر بازمی‌گردد

۴

گرفتم سرمه را با چشم او یک جا توان دیدن

نگاه شوخ‌چشم او، چرا با ناز می‌گردد

۵

ز بس خاک دیار عشق دامنگیر می‌باشد

نمی‌دانم صدا از بیستون چون بازمی‌گردد

۶

چه سوز است اینکه پنداری شرار از شعله می‌ریزد

زبان واعظ ما چون سخن‌پرداز می‌گردد

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۲۱۷

نظرات