
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۴۴
۱
هرکس به سخا زنده بود، مرگ ندارد
شه کو همه را داد، کجا جامه گذارد؟
۲
آش عجبی می پزد، از بهر خود آنکس
کز خانه دلها به ستم دود برآرد
۳
تاراج کند خانه عمر اهل ستم را
درویش چو هنگام دعا دست برآرد
۴
امروز چو درویش کسی نیست توانگر
کو مرگ خوشی دارد، اگر هیچ ندارد
۵
در مزرع ایام بده، تا بدهندت
دهقان درود هیچ، ز تخمی که نکارد
۶
واعظ چه بخود این همه سوزی ز غم مرگ
آسوده شدن این همه اندیشه ندارد
تصاویر و صوت

نظرات