واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۴۶

۱

بسرمه نرگس او الفت دگر دارد

دگر چه فتنه ندانم که در نظر دارد

۲

چو تار زلف که از شانه اش فزاید حسن

ز بهله موی کمر جلوه دگر دارد

۳

برحم خویش بگو تا کناره بگزیند

که ابر دود دلم بارش اثر دارد

۴

نه ناله سرسنگ است اشک گلرنگم

که ریشه همچو رگ لعل در جگر دارد

۵

نگه نکردن او سوی ما، بس است دلیل

که با شکسته دلان گوشه نظر دارد

۶

رود بدیدن خود از دل چو آینه اش

چو دوست واعظ ما را ز خاک بردارد

تصاویر و صوت

نظرات