واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۴۸

۱

تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد

بی سبب این چرخ پیچ و تاب ندارد

۲

چهره گلگونه دار آب ندارد

زآنکه گل آتشی گلاب ندارد

۳

نامه پرشکوه ام نداشت جوابی

بود بجا، «حرف حق جواب ندارد»

۴

از دلم افتاده اخگرش به گریبان

بی سبب آن زلف پیچ و تاب ندارد

۵

نیست بجز حرف دوست بر ورق دل

دفتر آیینه فصل و باب ندارد

۶

ساختگی در نهاد مشرب ما نیست

وسعت صحرای ما، سرآب ندارد

۷

یک نفس است از تو تا دیار عدم راه

این قدر ای زندگی شتاب ندارد

۸

حرف غم و شادیت ز دفتر هستی

یک سخن است، آری انتخاب ندارد

۹

تکیه بروی حصر نیز توان زد

خانه ات ار فرش ماهتاب ندارد

۱۰

راحت دست تهی، زوال نبیند

سایه این بید، آفتاب ندارد

۱۱

چند مه و سال عمر خویش شماری

این دوسه روز این قدر حساب ندارد

۱۲

قصه واعظ بخوان ز صفحه رنگش

حرف خموشیست این، کتاب ندارد

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۲۲۲

نظرات

user_image
علیرضا بادی
۱۴۰۱/۰۲/۱۴ - ۱۸:۲۳:۵۳
جناب علیرضا افتخاری این شعر را به نحو بسیار زیبایی اجرا کرده است.