واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۵

۱

عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را

بیند به یک قماش پلاس و حریر را

۲

کشتی نشین فقر در این بحر فتنه خیز

نیکو گرفته دامن موج حصیر را

۳

جاهل کند بکوکب اقبال خویش ناز

نادان چراغ کرده گمان چشم شیر را

۴

بیجاست ای بزرگ به ما خودنماییت

بسیار دیده ایم امیر و وزیر را

۵

آسودگی اگر طلبی، برتری مجوی

راحت در آسیاست همین سنگ زیر را

۶

درویش را به درگه حق ربط دیگرست

با مسجد است نسبت دیگر حصیر را

۷

بیگانگان ز یاری هم خویش می شوند

عینک به جای پرده چشم است پیر را

۸

واعظ عجب که پای نهد یاد حق در آن

تا از غبار غیر نروبی ضمیر را

تصاویر و صوت

نظرات