
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۵۷
۱
چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد
خط از آن رو خار بستی گرد آن گلزار کرد
۲
مو بمو برداشت، انگشت، از خط مشکین رخش
با دل ما آنچه نازش کرده بود، اقرار کرد
۳
خوش تماشائی است درگلزار حسن نو خطی
خار هرجا گل کند، اینجا ولی گل خار کرد
۴
نیست برگرد عذارش خط، که از طومار حسن
حلقه نام خویشتن را آن گل رخسار کرد
۵
سر زلفش در میان بود، آمد آن خط سر زده
عیش را بر واعظ بیچاره زهر مار کرد
نظرات