
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۶
۱
صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را
بار خاطر نیست هرگز روز من خفاش را
۲
ناقبولی آن قدر دارم که بر تصویر من
خط بطلان نیست هر موی قلم نقاش را
۳
چشم دشمن، روشن از روز سیاه من شود
ظلمت شب سرمه باشد دیده خفاش را
۴
گر بخشم آن تندخو دامن ز ما افشاند و رفت
مدعا دامن زدن بود آتش سوداش را
۵
واعظ ما چشم تا وا کرد از غیر تو بست
این چنین باید بنازم دیده بیناش را
نظرات