
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۷۲
۱
نه کوه آن سرین تنها برآن موی کمر لرزد
که هر عضوش ز خوبی بر سر عضو دگر لرزد
۲
برنگ شاخ گل در زیر با از نازکی ترسم
که از گرد سرش گردیدنم، آن شاخ زر لرزد
۳
سبک هرچند آیم در نظر، باز غمی دارد
که از دوش دلش گر افگنم، کوه و کمر لرزد
۴
نجنبد برگ رنگ از گلشن رخسار او، اما
رگ سنگ از نسیم آه من، چون شاخ تر لرزد
۵
برای سیم وزر لرزند ابنای زمان واعظ
عجب نبود دل ما بر سر آن سیمبر لرزد
نظرات