
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۷۸
۱
به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد
که چین جبهه، لب شکوه از خدا باشد
۲
گشاد کار خود از بستگی طلب ای دل
که چشم کور در روزی گدا باشد
۳
بزینت در و دیوار نیستم مائل
که نقش خانه من، نقش بوریا باشد
۴
کدام ملک نکوتر، زملک عافیت است؟
چه تاج شاهی ازین به که سر بجا باشد
۵
معاش شاه ز پهلوی کاسبان گذرد
که سر عیال خوان دست و پا باشد
۶
اگر بخلق کسی باشد آشنا، باری
چرا بمردم بیگانه آشنا باشد؟
۷
ز حرف بیش نگردی بلند آوازه
نفس چو سوخته شد، سرمه صدا باشد
۸
چو میتواند مرد از گرسنگی واعظ
چه لازم است که منت کش عطا باشد
نظرات