واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۷۹

۱

ز بی برگان دل روشن ضمیران باصفا باشد

که هر خاری به چشم شعله، میل توتیا باشد

۲

مگردان خالی از دامان همت، دست سائل را

که بهر روز بد دلهای شب دست دعا باشد

۳

نباشد هیچ انباری به از انبان محتاجان

که آن را پایه یی بس محکم از دوش گدا باشد

۴

هرآن یاری که باشد در نهادش راستی محکم

به جای نور چشم خلق، مانند عصا باشد

۵

ز تاراج خزان بر خود نمی لرزند بی برگان

که عریانی دعای جوشن تیر بلا باشد

۶

به اسب و زین اگر نازند مغروران توسن خو

سمند خوش عنا نی زیر ران ما را چو پا باشد

۷

اگر در کنج غم، از ناتوانیها ز پا افتم

از آن بهتر که دوشی زیر بارم چون عصا باشد

۸

فریب دلق رنگارنگ سالوسان، مخور واعظ

که هر رنگش ز حرص شوم، چشمی بر عطا باشد

تصاویر و صوت

نظرات