
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۸۳
۱
پردگی نیست عطا، گر همه پنهان باشد
رعد ابر کرم آوازه احسان باشد
۲
جمع با ثروت دنیا نشود، خاطر جمع
مال چون جمع شود، خواب پریشان باشد
۳
بجز از نرمی و سختی نشود کاری راست
تیر را کارگری از پر و پیکان باشد
۴
پادشاهست، فقیری که بدرها ندود
نیست کمتر ز سر آن پاکه بدامان باشد
۵
گر بخود ساخته یی، پادشه وقت خودی
افسر تارک درویش، گریبان باشد
۶
توبه تنها نه پشیمانی کس از گنه است
باید از زندگی خویش پشیمان باشد
۷
دورم از وصل تو، اما بدل آن سر زلف
همه شب در نظرم خواب پریشان باشد
۸
عمل چرکن دنیا، نبود جز صوتی
این گلستان همه چون کار گلستان باشد
۹
رفت واعظ چو جوانی، پس ازین لایق ما
آه سرد و رخ زرد و دل بریان باشد
تصاویر و صوت

نظرات