واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۹۳

۱

صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد

کوه از جواب ناله من سینه گیر شد

۲

عاقل بنقش عاریتی تن نمیدهد

از ساده لوحی آینه صورت پذیر شد

۳

در کنج غم ز درد تو از بس گداختم

تن مشتبه ز ضعف بموج حصیر شد

۴

آید بکام زهر اجل به ز شکرم

از موی سر چو کاسه مرا پر ز شیر شد

۵

چون آفتاب چهره به زردی نهاد روی

برخیز ساز برگ ره مرگ دیر شد

۶

بد میرود ز دل سخن نرم نرم خصم

شد دیر هضم نان، چو به روغن خمیر شد

۷

خود را ببند در ره حق بر سبکروان

پیکان سبک ره این قدر از فیض تیر شد

۸

باشد جوان همیشه چو گلهای معنیت

واعظ چه غم که گلبن طبع تو پیر شد؟

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۲۵۳

نظرات