واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۲۹۹

۱

آنکه خود را سبب هستی ما میداند

جز خدا هست ندانیم، خدا میداند

۲

چشم دل هر که بر آن قبله عالم دارد

کعبه را سجده او قبله نما میداند

۳

پای سرکردن راه تو ندارد هرگز

آنکه سر در ره عشق تو ز پا میداند

۴

نکند دیدنی خویش هم از ناز مگر

خانه آینه را خانه ما میداند

۵

عالمی کو شده خرسند به علمی ز عمل

چون مریضی است که نامی ز دوا میداند

۶

شرع راه در ره دین به ز خرد میشمرد

چشم را هر که بره به زعصا میداند

۷

سوی ویرانه نخواهد بلدی پرتو مهر

ره کاشانه درویش سخا میداند

۸

آنکه ره برده بآسایش سرمایه فقر

تیغ بر فرق به از بال هما میداند

۹

کام حاجت مزه شهد قناعت یابد

درد پر زور چو شد، قدر دوا میداند

۱۰

واعظ این گنج قناعت که تو را گشته نصیب

خلقت از بهر چه بی برگ و نوا میداند؟!

تصاویر و صوت

نظرات