
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳
۱
تا زنده است دل، نیست لذت پذیر دنیا
کی میشود نمک سود، ماهی ز شور دریا؟!
۲
چون سایه، چند افتی در پای قصر و ایوان؟
بردار دست از شهر، بگذار سر بصحرا
۳
با سوز عشق باشد، روشن طریق مقصد
آتش بلد نخواهد هرگز براه بالا
۴
با کوچکان بیامیز تا روشناس گردی
گرچه جلی بود خط، بی نقطه نیست خوانا
۵
ای نوجوان مکش سر، از پندهای واعظ
از اره زخمها خورد، تا شد نهال رعنا
تصاویر و صوت

نظرات