
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۰۴
۱
هر گه آن مه، رخ بنماید از پی دفع گزند
میکند در مجمر دل عقده های کار سپند
۲
عقده ام از کیست در دل؟ از بلائی آفتی
چون نزاکت زود رنج و، چون ملامت دلپسند!
۳
چون خموشی، راز دارو، چون سخن حاضرجواب
چون اثر بیگانه خوی و، چون دعا بالابلند
۴
چون توان جست از کمند سرکشی کز حیرتش
تاب را پای برون رفتن نباشد از کمند؟!
۵
میکنیم از درد او فریاد، در هر کوچهای
گرچو موسیقار میسازند ما را بند بند
۶
گر بپرسد کیست از ما این چنین نالان؟ بگو:
واعظ بیچاره آشفتهحال دردمند
تصاویر و صوت

نظرات