
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۴۱
۱
تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شود؟
غنچه تا بر خود نپیچد، کی لبش خندان شود؟!
۲
میکند کوچک، بزرگان را تلاش سروری
خویشتن را بحر چون بالا برد، باران شود
۳
ذوق عریانی چو یابی، تن بپوشش کی دهی؟
راز رسوا گشته نتواند دگر پنهان شود
۴
بسکه میریزد عرق از شرم عکس خویشتن
دور نبود خانه ما آیینه ها ویران شود
۵
اشک ریزم، تا زخواب ناز چشمی واکند
ابر گریان بعث خندیدن مستان شود
۶
سیر میگردد ز عمر خویش از بس ناله ام
هر که واعظ یک نفس در کلبه ام مهمان شود!
نظرات