واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۳۵۸

۱

ز عکست آینه، چون آب در خروش آید

ز چهره تو قدح، همچو می بجوش آید

۲

ز شوق اینکه خرامی چو سرو در بازار

گل از بهشت بدکان گل فروش آید

۳

ز ناتوانی خویشم غمی که هست، اینست:

که ناله ام نتواند ترا بگوش آید!

۴

بود سلام وداعم یکی، که پیش تو کس

چنان زخود نرود، کو دگر بهوش آید

تصاویر و صوت

نظرات