
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۶
۱
گل چو او خواهد شود، بنگر خیال خام را؟
سرو حرف قد زند پیشش، ببین اندام را
۲
می کند کیفیت آن چهره، یک سر جام را
پخته سازد آتش لعل تو، حرف خام را
۳
جنگ آن بدخو، مرا از جان شیرین خوشتر است
کرده باطل شهد آن لب تلخی دشنام را
۴
مدعا از دل برون کن، تا برآید مدعا
شد نگین با نام، تا افگند از خود نام را
۵
میشود در قتلم آن بیرحم، آرام تر
میبرد هرچند از دل بیشتر آرام را
۶
بسکه دارد بامن آن بیرحم دایم زهر چشم
جز ازین نسبت ندانم تلخی بادام را
۷
گرچه بینایی بکار خود، ز حق روزی طلب
بهر ماهی چشم بر دریاست دایم دام را
۸
پر ز ما ناهمدمان روز سیه را رنگ نیست
در غریبی هست واعظ بیشتر غم، شام را؟
تصاویر و صوت

نظرات