
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۷۱
۱
جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید
غیر از گل عباسی ازین باغ نروید
۲
در پرده لبهاست، از آن جای زبان را
تا حرف غم عشق تو بی پرده نگوید
۳
هر گام درین راه، تماشای جدایی است
حیف است کس این بادیه با دیده نپوید
۴
بر خاک در دوست ره سجده نیابد
تا چهره دل از گرد ره غیر نشوید
۵
حرف غم عشق تو، کلامیست که باید
جز کر نکند گوش و، بجز لال نگوید
۶
ای آنکه زنی بهر صفا آب رخسار
بر روی تو گردیست، که جز گریه نشوید
۷
واعظ به دورویان جهان کرده ز بس خو
هر گل که نه رعناست درین باغ نبوید
نظرات