
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۷۵
۱
با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار
روز مرگم هست چون شام غریب روزه دار
۲
خوش گرفتار طلسمات علایق گشته یی
در شکست آن ترا لوحیست هر سنگ مزار
۳
مرد در پیری ز اندک سختیی یابد شکست
زآب و رنگ افتد نگین، وقتی که گردد نامدار
۴
عقل اگر قاضی است، بر بی اعتباریهای عمر
محضری پر مهر باشد، صفحه هر لاله زار
۵
همچو حلوائی که بهر مرده سامان میکنند
هست شیرین کاری از دل مردگانم ناگوار
۶
گر ز بیقدری، کسی امروز ما یاد نکرد
یاد ما بسیار خواهد کرد واعظ روزگار!
نظرات