واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۳۷۶

۱

گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار

زبان نرم، نهالی که عزت آرد بار!

۲

ز سرخ رویی آتش، ترا شود روشن

که خوی تند چه مقدار خجلت آرد بار

۳

بهم فشردن دست صدف، بس است دلیل

که مالداری بسیار، خست آرد بار

۴

ز جوی آب گل آلود خوانده ام سطری

که انس بدگهر آخر کدورت آرد بار

۵

خطی است بر ورق خشت پخته، بس روشن

که چهره گشتن با خصم خفت آرد بار

۶

صدای دست بهم سودن صدف، اینست

که دل بمال نهادن، ندامت آرد بار!

۷

چنانکه تکیه ببالین نرم خواب آرد

بجاه تکیه زدن نیز، غفلت آرد بار

۸

ز لوح سایه بال هما بخوان واعظ

که صبر مرد، سعادت آرد بار

تصاویر و صوت

نظرات