واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۳۹۳

۱

پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا مخور

میخور آخر سرت، زنهار از وی پا مخور!!

۲

بس ک دل پر گشته ز اندوه تهیدستی ترا

نیست جای غم دگر دل دل، غم بیجا مخور!

۳

نیست چون بیصرفه هرگز خرجت از عقل معاش

غصه امروز و فردا را همه یک جا مخور

۴

دل منه بر هستی مخلوق، پیش لطف حق

بازی از موج سر آبی بر لب دریا مخور

۵

می‌کند زهر حرامی ناگهان در کار تو

بی‌تأمل لقمه‌ای از سفره دنیا مخور

۶

نیست به از لذت مهمان نوازی، نانخورش

تا توانی نان خشک خویش را تنها مخور

۷

نعمت الوان دنیا، نوش جان واعظ ترا

گر غم عشقی خدا روزی کند، بی ما مخور

تصاویر و صوت

نظرات