واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۳۹۷

۱

قد خمید، از دیدن روها، به پشت پا بساز

باعصا، دیگر بیاد قامت رعنا بساز

۲

سرخی رخ گشت زردی، چون ورق گرداند عمر

بعد ازین از روبه پشت این گل رعنا بساز

۳

میبرد امروز و فردا وارثش همراه مال

یک دو روزی نیز ای دل، با غم دنیا بساز

۴

روی دست جوهری، از بهر تاج زر مخور

تا توانی ای گهر، با شورش دریا بساز

۵

حلقه طفلان، حصار سنگ چینی بیش نیست

همچو مجنون ای دل دیوانه با صحرا بساز

۶

خودنمایی را نباشد حاصلی جز سوختن

ای شرر تا میتوانی در دل خارا بساز

۷

گوهر راز است بازاری و، بدگو مشتری

یکدم از مهر خموشی، با زبان ما بساز

۸

گوهر مقصود را، باشد صدف کام نهنگ

با فلوس خویش چون ماهی ازین دریا بساز

۹

تا نیفتاده است واعظ برتو چشم صبح حشر

ای سراپا زشت، بر خود بنگر و، خود را بساز

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۳۲۴

نظرات