
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۹۸
۱
گر نباشد بیش ای دل سیم و زر، با کم بساز
با سر بیدرد سرکن، با دل بیغم بساز
۲
با چه خواهم خورد امشب، یک دو شب هم صبر کن
با چه خواهم ساخت فردا، یک دو روزی هم بساز!
۳
با نگاه خشک، عمری ساختی از بی غمی
چشم من، یک چند، هم با دیده پرنم بساز
۴
نیست غیر از حسرت یک آه حسرت در دلم
پر مکن تعجیل، با من ای نفس یک دم بساز
۵
سازگاری، در نهاد عالم امکان کجاست؟
ای دل ناساز، با من ناسازی عالم بساز
۶
هرزه نالان بوته تیر تعرض میشوند
خواهی ار بسیار گو باشی، بحرف کم بساز
۷
واعظ این ده روز را، غم بیش ازین در کار نیست
از قبا با ژنده، از دینار با درهم بساز
تصاویر و صوت

نظرات