واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۰

۱

در نظر دایم گرآن زلف دو تا باید مرا

ریزش اشک زمین سایی رسا باید مرا

۲

بسکه هر عضوم ز ضعف تن به راهی میرود

چون قفس از هر جهت چندین عصا باید مرا

۳

هر سر مویی ازو دستیست دامنگیر چشم

دیده یی از بهر هر عضوش جدا باید مرا

۴

چشم بستن از دو عالم، دیده را بینش فزاست

از غبار دیده خود توتیا باید مرا

۵

آنچه من در راه او کردم، بسان گرد باد

خلعت از خاک درش سر تا به پا باید مرا

۶

گر تنم واعظ ز هجرش خرج کاهیدن شود

روز وصلش جانی از بهر فدا باید مرا

تصاویر و صوت

نظرات